معنی دائرة المعارف انگلیسى
حل جدول
بریتانیکا
فارسی به ایتالیایی
enciclopedia
فارسی به ترکی
ayaklı kütüphane
عربی به فارسی
دایره , محیط دایره , محفل , حوزه , قلمرو , دورزدن , مدور ساختن , دور (چیزی را) گرفتن , احاطه کردن , حوزه قضایی یک قاضی , دور , دوره , گردش , جریان , مدار , اتحادیه , کنفرانس , دورچیزی گشتن , درمداری سفر کردن
دائرة انتخابیة
هیلت موسسان , حوزه انتخاباتی
دائرة الإقتراع
حوزه رأى گیرى
لغت نامه دهخدا
دائره. [ءِ رَ] (ع ص) تأنیث دائر. دائره. دایره. رجوع به دائره و دایره شود. || (اِ) گردش روزگار. (ترجمان القرآن جرجانی). || سختی. (مهذب الاسماء). || هزیمت: قوله تعالی: علیهم دائرهالسوء. (قرآن 6/48) (منتهی الارب). || حلقه ٔ مجلس. (غیات). || لشکری که بر جایی فرود آمده باشد و ظاهراًاین معنی و معنی قبل مجاز است از معنی اول. (غیاث). || موهای گرد بر جانب سر آدمی یا بر جای گیسو. (منتهی الارب). || گوِ لب ِ بالائین که زیر بینی است. (منتهی الارب). || حمیات دائره، حمی دائره؛ تب نوبه، تب که بنوبت آید و آن را حمای نائبه و حُمای مفتره نیز نامند. || دائرهالسوء، هزیمت و بدی.
فرهنگ معین
(ئِ رَ تُ لْ بُ) [ع.] (اِمر.) مدار حرکت ظاهری خورشید و آن عبارت از دوازده بُرجی است که خورشید - از دید یک ناظرِ زمینی - هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد.
دائرة العلوم
(~. عُ) [ع.] (اِمر.) دانشنامه، کتابی دربردارنده اطلاعاتی درباره موضوعات مختلف علمی، ادبی، هنری که بیشتر به ترتیب الفبایی تنظیم می شود.
دایرة المعارف
(یِ رَ هُ لْ مَ رِ) [ع.] (اِمر.) کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن ضبط شده است، فرهنگ ن امه، آنسیکلوپدی.
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرهنگ فارسی آزاد
دائِره المَعارِف، فرهنگ نامه، کتابی بسبک لغت نامه ولی برای شرح اَعلام و اَسماء و لُغاتِ مُصطَلَحه در جمیع شعب علوم و معارف بشری از گذشته و حال
کلمات بیگانه به فارسی
دانشنامه
فارسی به عربی
موسوعه
معادل ابجد
798